خونه باغ *خونه باغ از نظر من جاییه که ادم اونجا میتونه آرامش داشته باشه وخودش رو تغیر بده وبه سمت پیشرفت وخوشبخت تر بودن پیش بره .برای همین اسم اینجارو گذاشتم خونه باغ تا جایی باشه برای آرامش وپیشرفت.*
| ||
سلام این فید به دوور از قول و قرارای این اتاقه ولی خوندنیه بعد یه هفته وکلی اصرار دیشب با هزار تا شرط وشروط قبول کردیم که بیان برای خواستگاری... خوبیش اینجاست که دیگه دختر چایی نمیبره وگرنه معلوم نبود چی سر دوماده میومد... کلی تعریف کردند :که ما وصف دخترتونو توی شهر وفک وفامیل زیاد شنیدیم و همه گفتن از خانومی کم نداره و.... حتی پسرم آقا ؟؟؟؟ هم که درمورد عروسمون!!! تحقیق کرده خوشش اومده وگفت:دخترتون همونیه که میخواد! (هنوز به باره نه به دار عروسمون میخواستم بگیرم طرفو خفه کنم خلاصه حرفاشونوزدن وحالا نوبت من بود که با پسرشون برم حرفامونو بزنیم یه 5دیقه نشستیم در رو دیوارو نگاه کردی ...دیدم نه خیر نمیخواد شروع کنه گفتم نتخشو ن باز شد شروع کردن پیش خودم گفتم عجب آدم بووووقی هستش!! قبول کردم بهشون گفتم که هیچی اگه نه....شمارو به خیر وما رو به سلامت!!!(الان دارین میگین این چه طرزبرخورده نـــــــــــــــــــــه؟ باید بگم نیاز بود آخه پسره فکر میکرد حتما جوابم مثبته باید حساب کار میومد دستش یهو یه نگاه پر از غروری بهم کرد وگفت :بفرمایید؟ گفتم یه خنده ای کرد وگفت :خب میخوام تشکیل خانواده بدم گفتم گفتم گفتم نیشش رو بست گفت:والا میخوام از تنهایی در بیام میخوام یکی باشه که منواز سردر گمی در بیاره. گفتم گفتم گفتم رفیتیم پیش خانواده ها گفتند همش 10 دیقه ..... من یه لبخند زدم ونشستم .... قرار شد برن وما دوباره خبرشون کنیم .... حالا قراره فردا شب دوباره بیان تا بقیه حرفارو باهم بزنیم.... [ چهارشنبه 91/6/1 ] [ 4:35 عصر ] [ کیمیا ]
[ نظرات () ]
|
لینک های ویژه |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |