خونه باغ *خونه باغ از نظر من جاییه که ادم اونجا میتونه آرامش داشته باشه وخودش رو تغیر بده وبه سمت پیشرفت وخوشبخت تر بودن پیش بره .برای همین اسم اینجارو گذاشتم خونه باغ تا جایی باشه برای آرامش وپیشرفت.*
| ||
لیلی گفت:امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است. خاکسترلیل هم دارد میسوزد،امانتی ات راپس میگیری؟ خدا گفت:خاکسترت را دوست دارم،خاکسترت را پس میگیرم. لیلی گفت:کاش مارد میشدم،مجنون بچه اش را بغل میکرد. خدا گفت:مادری بهانه عشق است،بهانه سوختن،تو بی یهانه عاشقی،تو بی بهانه میسوزی. لیلی گفت :دلم زندگی میخواهد،ساده،بی تاب،بی تب. خدا گفت:اما من تب وتبام،بی من میمیری... لیلی گفت:پایان قصه ام زیادی غم انگیز است،مرگ من ،مرگ مجنون،پایان قصه ام را عوض میکنی؟ خدا گفت پایان قصه ات اشک است اشک دریاست،دریا تشنگیست ومن تشنگیم؛تشنگی وآب. پایانی از این قشنگتربلدی؟ لیلی گریه کرد.لیلی تشنه تر شد. خدا خندید.
قسمت بعدی داستان انشااله بعد از اینکه از مسافرت (زیارت) برگشتم. [ شنبه 90/6/19 ] [ 4:7 عصر ] [ کیمیا ]
[ نظرات () ]
|
لینک های ویژه |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |