خونه باغ *خونه باغ از نظر من جاییه که ادم اونجا میتونه آرامش داشته باشه وخودش رو تغیر بده وبه سمت پیشرفت وخوشبخت تر بودن پیش بره .برای همین اسم اینجارو گذاشتم خونه باغ تا جایی باشه برای آرامش وپیشرفت.*
| ||
خداگفت زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟ لیلی گفت :من. خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش اتش گرفت.خدا لبخند زد.لیلی هم. خدا گفت:شعله را خرج کن.زمینم را به اتش بکش. لیلی خودش را به اتش کشید.خدا سوختنش را تماشا کرد. لیلی گر میگرفت خدا حظ میکرد. لیلی میترسید.میترسید آتشش تمام شود. لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد. مجنون سر رسیدمجنون هیزم آتش لیلی شد. آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد. خدا گفت :اگرلیلی نبود؛ زمین من همیشه سردش بود.
این داستان ادامه دارد. [ شنبه 90/6/12 ] [ 11:13 عصر ] [ کیمیا ]
[ نظرات () ]
|
لینک های ویژه |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |